Tuesday, June 9, 2009

بغض ملانکولی


‏بغض ملانکولی

امشب سیصد وشصت و پنچ ماه
به موهایم چسبانده ام
بتماشای پنج هرم آتش
می نگارم ستاره ی سبز
جوانه ی حسرت
برپوست آسمان

یادگاری بنام تو
و تو- ها ی دوست

امشب حضورمهتاب درمن
سپیدگون پراست
و ستاره ای روی زمین بی قرار
که آرامی نیست دلم را
حسی نیلگون از تو با من ست
حس می کنم کسی صدا می زند
آن کس کودکی ست بی کس
آن کس زنی ست در خیابان سقوط
آن کس مردی ست در زندان نگون
به انتظار ی ابهامگون

امشب سیصد وشصت و پنچ شکایت
نوشته ام بر پیشانی زندگی
بتماشای سیصد وشصت و پنچ گزارش جهان
محبوس لابلای شیشه ی زمان
گره میزنم کاریسمای اوبا ما در پراگ
با سروده ای بنام رابین هود

امشب سیصد وشصت و پنچ بغض ملانکولی
درگلویم انباشته شده است
و نقاشی غروب کاسپار داوید را
به مو هایم نارنجگون می بافم
آه یاران
آنجا اسیر ند..

شهلا آقاپور
آپریل ‏2009‏‏

No comments: