Saturday, November 1, 2008

بیست و هفت چکامه

بیست و هفت
چکامه



1

آموزه ی مادر
بار ِ عشق وهنر بود

بر شانه ام
تلنگُرِ باریست

2

شعله می کشد
آتش حسی
در سلولهای سرم
اندوه مادر زمین
انباشته

3

در من کاشتند
هسته ی توان
کنون می پایم
پیرامونم را


4

فَوَران ِ چشمه
صورت ماه را شست
آغوشم
می لرزد

5

از نا گفته ها
پروانه ها به انتظار
بال می زنند
پر هایم را جمع کنید

6

حر فی نزن
بگذار نگاهت کنم
واژ ه گان ِ چشمانت
بیداد می کنند

7

چشمک می زند
سیب دوست
لبانم تشنه ست
بوسه می زنم

8

روی تنت
سُر می خورند
انگشتانم نرم نرمک
هجوم تخمکها
در اندامم گرسنه اند

9

چهره ات را
از نو
رسم نخواهم کرد
با رنگ می پوشانم

10

قندیل های
آبی رنگم یخ زده اند
فضای آتلیه سرد ست

11

چهره های متعجب
در قابها تاب می خورند
ته مانده ی اندیشه
زندانی ست

12

تصور می کردم هنر
در اسارت من است
قفس ِ رنگ و واژه
را بشکن
کلیدم گم شده

13

مجسمه ها یم
هردوشنبه آواز
خوشبختی می خوانند
پرنده ِگلی
پرواز می دهم

14

روزنامه ی کهنه
تازگی دیروز را داشت
فردا کلاژ یست نو

15

نفس های اندوهگین
رسوب کرده ست
قصه ی شاعر پیر
نا تمام

16

نو کِ زرد اردک
آفتاب سرخ
در آب
خط خطی کرد
اشک نارنجی ام
سر ریز

17

کلاغ
انگشتر زاغم
را دزدید
آ سمان
پر از زاغ شد

18

می دََوَد
عنکبوتی کنارم
رنگِ حشره
تار می شود

19

در جیبم
ستاره ای خفته ست
سکوت
آه اگر بیدار شود

20

سایه ام را نقاشی می کنم
بیست و هفت چشمان
سیاه دارد

21

زیر چشمان شب
رازی نیست
دهانش تاریکباز
در انتظار صبح
عزیزم بخواب

22

دارکوبی
می کوبد بر درخت
کرم ریزه ای
می تاباند نور

23

صدای تلفن
روزم را
آغاز می کند
چای سبز
آماده ست

24

می رقصد
نسیم در دست
وزش برگ ریزان
آوازی
پنهان دارد


25

تولد پاییز آبان ست
قطره ی باران
پنج شمع خیس را
فوت کرد

26

کلافی می بافم
از واژه های
آبی و زرد
با پیراهنی
سبز به تن

27

بیست وهفت
خاطره
در جعبه ای
بسته بندی می کنم
هدیه ای برای تو

شهلا آقاپور
آبان2008
http://www.perslit.com/ShahlaAghapour.html
http://shahlaaghapour.blogspot.com/

این سروده های کوتاه را بیست و هفت چکامه " هایکو واره " نامیده ام به مناسبت بیست و هفت اکتبر (پنج آبان) که روز خاصی برای من است .
هایکو کوتاه ترین گونه شعری در جهان است که ژاپنی‌ها سرایندگان نخستین آن هستند.
هایکوها از ۱۷ هجا یعنی از سه واحد پنج‌تایی، هفت‌تایی تشکیل شده‌اند.
.

Wednesday, September 3, 2008

عاشیقلار

عاشقان (عاشيقلار)‏

اين شعر به ياد گلنسای آذری زنی هنرمند(نوازنده ی ساز و خواننده)‏

ترانه خوان ِ کور اوغلی‏
بود گلنسا ی کوهستان‏
زنی عاشق
ساز به دست
می افشاند غوغا ی گيسوی تار
تار ميان قوس ِ پرنده های ِ مهاحر‏
در جشن صدای عاشيقلار(عاشقان)‏

به ياد بنفشه زار ِ ساری گلين‏
می نواخت گلنسای شيدا
آنسوی شوردشت ِ دلزار‏

کليد زردِ ِ نوت،‏
نوتها در قصه ی عشق‏
می نوازيد انگشتانِ جادويی
بر تارهای ساز و کمانچه‏

گويی پژواک می شد
سايه به سايه‏
تاريخ ِ عاشيقلار(عاشقان)‏

می خواند گلنسا سر افشان
اپرای لب لب ِ شيرين ِ يار‏
و زيبا يی صدا ی پگاه
به لحظه ها ی‏
لالا يی عزيز آنا
آی عزيزآنا

می خواند گلنسا مد هوش‏
چون بلبلی شيفته‏
آوای خروشان ِ اسلی و کررم

و من سوداگری
مست می شدم و ديوانه‏
که می رقصيد پريشوشِ ِ عاشق‏
به پريشانی زلف ِ الهه ی شب
در باغ های موسيقی آذری‏

فرو می رفت امواج ِ غزل‏
نسيم گونه، گرم گرم‏
ِدر نرمای استخوانهايم

گلنسا می خواند
افسون و سرخوش‏
آی ساری گلين،
وای وای ساری گلين
امان امان ساری گلين‏

گلنسا می خواند آهش وار
چنان سمفونی نفسِ ِ کوه را
که چمن ها ی قره چيمن‏
به يا د می آوردند‏
ياشيل ياشيل،‏
سبز سبز‏
چکامه ی عاشيقلار (عاشقان) را
در خاطره ها ی ترکيب ِ آبی و زرد‏

ترانه خوان ِ کور اوغلی‏
بود گلنسا ی کوهستان،‏
زنی عاشق...‏

مه 2007‏



معنای کلمات آذری به فارسی
گلنسا نام زنی هنرمند از آذربايجا ن که نوازنده و خواننده بود
کوراوغلی يکی از ترانه و داستا نهای آذری است.‏
عاشيقلار يعنی عاشقان
ساری گلين يعنی عروس زرد(مو) و يکی از ترانه و داستا نهای عاشقانه آذری است‏
عزيز آنا يعنی مادر عزيز يکی ازاشعار شهريار
اسلی و کررم يکی از داستانهای عاشقانه آذربايجانی‏
ياشيل يعنی سبز‏
قره

قره چيمن به معنای چمن سياه که منطقه ی است در حوالی تبريز‏



بازگشت

Friday, August 15, 2008

کبوتران آزاد

هجوم ِِپرهای قلممويم
مو يش،مو يش می مالند
بر قا بهای طرح ِ گيلاس

شرابی گلنار رنگ ست
منقار ِ آفرينشم
برلانه های آرامش ِهنر،

مرغ ِ ذ هن ِ سر کشم
پرواز پرواز می پرد
درقفس فرود نمی آيد

پشت ِ سايه ی
شهرت ِ مردان
خميده پنهان نمی شود

شلا له ی سبز ِ بالهايم خويش
اوج ، اوج
به توان ِ بی نهايت
سر به قله می کشند‏
و زنان ِ صبح ِ نقره شفاف
همگام،همگام
زير فراخی ِپهن ِ با لهاشان‏
گسترده می گيرند
بلور ِ نحله ی جهان را
به زير ِ پلکهایِ بيدار

اندکی حنجره ام را‏
زير باران ِ چشم ِ نقاشی هايم
خيس می کنم‏

چون فريا د ِ فشرده ابری
جارمی زنم آهای ی ی ی
ستاره ی روز، شتا بانه بتا ب‏
که اثر ِ الهام ِ ساحران ِ مهر‏
رنگين ِ کمان ِ شاهکار م را
در جا ذ به های ذرات ِ ُرستن ها‏
می درخشانند‏
و کبوتران ِ آزاد،
سپيده ی سحر باز می آيند...‏

شهلا آقاپور
ازدفتر مرواريد سياه مای 2007‏

Tuesday, August 12, 2008

در آن سوی شب

در آن سوی شب

چهارشنبه ١٥ تير ١٣٨٤

زهرآگين بر آنسوی ِ

چهره‌ی خاک
باردوشان از راهی
به راهِ ديگر
ترا
اينگونه آزردند
او مسخ‌وار
توقف کرد
مردِ ديوانه در
تبلوُرِ بودن
رهايی را
با دو دست چسبيد
آواز ِ صادقی بود
امّا صداقت ِ تقلُبی
در بازار بفروش
می‌رسيد
آنها سنگ‌ها را
برای سنگ‌ساری
قسمت کردند
تاريخ را نسل به نسل
در تصُور آينه
واژگونه نقل کردند
همه چيز بيهوده بود
زهر آگين
بر آنسوی ِ
چهره‌ی خاک
مرد ِ ديوانه
هميشه
بدون ِ ديوار بود
آن کسی که
از آنسوی ِ شهر
بر می‌گشت
به شهرت و فرصت
بيمار بود.


شعر از کتاب ذرات گرم حس چاپ آلمان
نشر "آيدا"

Friday, August 1, 2008

دو ایستگاه خیال


اتوبوس می رفت
من نشسته
اوهام می رفتم
قاصدکِ حسِ ِ تو
در من با من می خراميد

انديشه ام می بافت
واژه به رنگ
نسيم نو به ستاره
طرح دو عاشق
برهنه در آب

پاييز ِسرد ِ دلچسب
فواره ی آفتاب
ازشيشه ی اتوبوس
صف به صف می چکيد

آنچه می ديد م
ماندگار احساس بود
حضور حس ِ عينی تو
در خيالم
جذب ِ پرنده به آسمان
و اسب ِ سرکش ِ شب
به تصور ِ آرام ِ روزِ
وسعتی که
امواج ِ خيالم را اوج می داد

ساری گلينين ِسودا ناقيليننان
تبريزين جام داغينين
نازلی مارالی اولديم
سنين چينووين قاناتداريندا
اوچديم
سننن ِگتد يم آذربايجانا
اوشاخليقيمين ياشيل شَهَرينا

با قصه ی ُسودا گر ِ ساری گلين
نازلی ِ مارال ِِ
جام داغی ِ تبريز شدم
روی بال ِ های
شانه ات َپر کشيد م
با تو رفتم آذر بايجان
به شهر ِ سبزه گون کودکيم
که بيست و نه سال ست
ديگر آنجا گل آبی مِهر
نمی شکفد
همچنان باغی خشک
از ابرهای حبس شده
که جای بارشش نيست

آه با تو سوار
بر اسبی سياه ِ شبق شدم
در يال ِ بلند ای اسرار ِمن
که از چشمدان آبی ِ نقاشی ام
سورمه ای تر بود
تا در نگاه ِ بی زمانی
ادغام شويم

اتوبوس می رفت
من نشسته با تو
می رفتم
ديشب سکوت ِ حزنبار ِ تو
رازِ ِ حسرتها فاش می کرد
پنچاه شعر ِ بی تابی ِ ات
قلبم را بی قرار

آنقدر شتاب زده
عاشقم بودی
که نگران ِ ديوانگی ات شدم

دل را به در يا زدی
گفتی هر چه بادا باد
بگذار همه بدانند
می خواهم ترا
به اندازه ی
آغوش ِ جهان
که تا به حال
گم کرده بودم

اتوبوس می رفت
من با خيال تومی رفتم
نوازش ِ خورشيد
داغم می کرد

نا گهان
صدای بلندی گفت
ايستگاه ِ قصر ِ بلوو برلين
Schloß Bellevue Berlin

هول هول خنديدم
آه دو ايستگاه
را رد کرده ام
من بايد ناسيو نال
گالری با شم
Nationalgalerie

راننده خنده ی حيرتی
پر تاب کرد
خا نم کدامين رويا يی
هول هول پياده شدم
باز فوج فوج
هزار و يک
مرغ ِ حس تو
با من بود
راهم به ناسيو نال
گالری دورشد
وای اگر پر های
چنبره ی خيال ِ تو
دست بر دارند...

شهلا آقاپور
نوامبر 2007
www.aghapour.de

بازی جنگ

نه آرام می شود
دريا ی خشم
نه تو فان می شود
عشقِ ِ تخمک ها

آهای
زنبورک های خيا ل
که می گذريد
از عبورگاه ِ انديشه ام
و
فرود می آييد
به اصل ِ هابيل و قابيل

امروز،
خصلت انسا ن تکرار شد،
تکرار در تکرار ِ آينه ها
حضور ِ بودن و داشتن
بدينسان
قرار ها به هم خورد
و زين بر خاست
بازيهای ماليخوليان

بازی جنگ در قهقهرايی
پنهان در کف ِ دست ِ
هر آدم...

زمين پر شد
از بی قرار ی گنجشککان
و
نيش ِ عقرب ها در انکار ِ
بوی شن ِ خيس،
آه
من چه نگران ،
عميق می بارم می بارم
دراضطراب ِ
اشک ِ زرد ِ سنجاقکها ...

شهلا آقاپور
از دفتر مر واريد سياه( آگوست 2006)

کلاغ به- پر....غار - غار

زنگ تفريح ست
انگشتانم
انگشتر ِ آسمان
می شکافد
بسوی ساق زار ِکاج
بال بال
زرين بال می زند

پيچ پيچ
به پيج
سنجاب ِ خر مايی
به دور ِ کاج

ملودی زنانه ام
می طراود
شوق شوق

می رقصد دست
می رقصد تن
ذوق ذوق
می رقصد
نور نور
نور آبیبنفش زندگی

میبارند
پولکهای خورشيدی
می ريزند ستاره ستاره
بر گيسوانم ريز ريز

وای چه سر شارم
از حس ِ عاشقی

آهای آهای
کلاغ به پر
غار غار

کلاغ سياه
نو کِ درخت
رقصان رقصان
آن بالا
بالا ی گهواره کاج
برتيزی درخت
نشسته ست

نسيم بادش ميدهد
ناز ناز
نازش می دهد

اين ور آن ور
تکان تکان
تکانش می دهد

آی
قارغا اوچ
قار قار

قره قارغا
آقاجين باشيندا
اوي نيا اوي نيا
اوُِّو يوخاريدا
يوخاری يوخاری
کا جين يوخاری نّني سيندا
اقاجين باشيندا
اوتوروب

يل قارغانی يل لُّد ير
يل قارغانی
نازلی نازلی
ناز وريی يير
يل قارغانی بو يان
اويان الي يير
اويان بو يان الي يير
هی هی
سي ل سي ل
سيلکُّلي يير
کلي يير

کلاغ به پر
غار غار

دم دم
نفس نفس
نوش نوش
می نوشم
عصاره ی سرخ هشت آفتاب
بر هشت سپيد پای انتظار
و ده دست نارنجی نوازش
آه مستم
مست ِتماشا ی
دو قوی حلقه کنار هم
روی تخت ِ آب رود

آی معشوق
تصوير ترا
در آب می بينم
تصويری
از شاخواره زيبايی
آینه دیشب بود
رسوای آتشگاه تنت

خنديدم کودکانه
خنديدم بلند انه
خنديدم هوسانه

آه شُر شُر ِ
رخوتی مرطوب
ريخت
درلابه لای
پوست ِ تنم
تپش تپش
و
تپش زده
ماريا صدايم کرد ...

Frau Malerin
Was machen sie da
Neben dem Fluß
Und dem Baum

Üben ُُSie Performance ...

Wie kann ich „Venus „
die Skulptur der liebe
erschaffen...

خانم نقاش
انجا
کناردرخت و رود
چه می کنيد
تمرين پر فورمنس ...

چگونه
"ونوس"
مجسمه ی خدای عشق
بسازم

کلاغ به پر
غار غار
غار ...

شهلا آقاپور
2008 فوريه
http://www.perslit.com/Vijeh%20sh.Aaghapour.html
http://www.aghapour.de/

ماريا" يکی از هنر جويان هنر مجسمه سازی است
پرفورمنس" حرکتهای آرام نمايشی کوتاه لحظه ای است
ونوس" يکی ازکرات منظو مه شمسی است که در روم قديم سمبل خدای عشق،ميل و زيبايی بوده ست
.

اولیورتوئیست در تهران

اولیور توییست
درتهران

خیابانیهای هراس
نمی گریند
پیر زود رس میشوند
کوه دلهره
بر گلویشان نشسته ست
پر تاب ِ سنگ
نگاه ِ قهوه ای ِ تلخ
کود کا ن کار تونی
ماتم ابری
و خیابان شهر ِ ری

صدای ریل قطار
بوق ِ تاسف می زند

لباسهای کلودیا شیفر
اززیرعمامه ی
چندهزارتومانی
ازتومان ِ یارو
که شبیه
به مو ش ِ بُوش ست
دُلار دُلار بالا می رود

روسپیان ِ
ِسیزده ساله ی لهیده
صیغه های کوپه ای
چهره ی الیورتوییست ها
بدرقه ی استخوان ِ تهران
می شوند

مردی تریاکی
که خودکشی های
دسته جمعی را
اعلام کرده ست
روحش مرده

جلوی دفتر های ثبت ِ نام
کفش هارا در بیاورید

دانشگاه ِ عدالت ِ
مُهر و مو م شده
ضامنِ ریش ِ فلان کس ست
و
دختران ِ تبریز
ایستاده بر تیغه های توفان
مومیایی می شوند

تلویزیون تبعید ی
را می بندم
اشک ِ تمساحی
ریز تیز
از کانال ِواژگونِ ِغالب
عبور می کند

ملکه ی انگلیس
از خطابه ی مدالهای
جنگ ِ سر بازان
می گوید

صندلی سلطنتی
سخت به رانهایش چسبیده

پر تاب پر تاب
چادر سیاه
برسر ِ
مجسمه آزادی
" نیویورک"
سنجاقسنجاق می شود
و
رمان چارلز دیکنز
نخوانده
ازعقربه های ساعتِ لندن
پایین میا فتد

تبار ِ حزب های
اللهتهدید ِ حماقت
هار هار
جار می زنند
سیم ِ شماره بندی
اولیورتوییستها ی تهران
صف به صف
پشت ِ خارهای
زوال بسته

جهان ِ زخمی
پراز تلفات ِ انسا ن
دراز کش ست

دندانهای طلایی
دراز دراز
بیرون می کشند

خیابانیها ی وحشت
نمی خندند
در دلخوشیهای پارانوید
ِ افسرده
زود
پیر می شوند....




شهلا آقاپور
برلین 2008
http://www.perslit.com/ShahlaAghapour.html
www.aghapour.de
ا.لیور تویست Oliver Twist
یکی از رمانهای معروف اجتماعی چارلر دیکنزبین سالهای 1837 فوریه تا 1838 مارس نوشته شد ه است
ا.لیور تویست شخصیت داستان کودک بتیمی ست که چگونه در اجتماع بوسیله اعضای حامعه دزدی یاد می گیرد و قربانی سیستم آن حامعه می شود
.......... چارلر دیکنز 1812- 1870 نویسنده انگلیسی Charles Dickens
پارانویید. بیمارروحی که اکثرا بر اثرآسیبهای خوشونت خانواده و اجتما ع بوجود می اید. Paranoid
.... 25آگوست .. متولد آلمان (راینبرگ 1970مدل معروف جهانی) Claudia Schiffer


بشر شر

بشر- شر

تیک تاک
ساعت ِ زمان
می چرخد
آونگ ِ
کهنه آیینی
می زند مُهر
بر لب ِ تاریخ

بشر- شر
شر-بشر

بدنبال ِ کدام نام
کام مقام
و فتح برج
خشمگینان
"یازده سپتامبر "
در وهم ِ روان پریشی

شاید شهوت ِ قدرت
تصویر ِ واقعیت ِ
جان کندن

مردان ِ جنگ پر ست
روزکورانه می کنند
چاه چاه

بشر-شَر
شر-بشر
پیامبری متوهم
کمین ِعنکبوتی
مجهول
کز غاری اوهام
می بندد
تار تار

آیه ها ی تناقض
خود کامه ی ابدی
تکرار ِ
سو ره ها ی سر گردان
گردن زدنهای ویرانگری

شمشیر بر
گلو گاه ِ بی باوران
می نهند
زنی آزاده جو
"تسلیمه نصرین"
آواره می شود

شر-بشر
بشر-شر
در خیالم
آرزوی کاشتن ِ
وجدانی آفتابی
در نهال ِ هر خویش
اوج پر می زند

زیر و رو
قلم زدن ِکتابها
ازنو ژرف به
کنکاش
می جوید

آیه ها دیگر
پوسیده اند

آنک هیچ
آیه و شعر ی
همیشگی نیست

شر-بشر
بشر- شرررر...

شهلا آقاپور
2008 مه
http://www.perslit.com/ShahlaAghapour.html


11سپتامبر "20شهریور1380"2001
حادثه ی انفجار تروریستی و آغاز ماجراجویی های تازه ی غیر انسانی در جهان
http://www.myvideo.de/watch/53186/11_September_2001
http://www.myvideo.de/watch/111672/11_September

دکترتسلیمه نصرین1962 : پزشک بنگلادشی ،
زن مبارز بر علیه فناتیسم که یکی از کتابهایش بنام لاجا به 30 زبان ترجمه شده است.
http://de.wikipedia.org/wiki/Taslima_Nasrin