
شش چامه
1
سر نوشت جاری
آغوشم باز
پاها یم می دوند
بر پیشانی ام بنویس: عریان
2
امروزم آفتابی ست پر نور
بگذار جمع شان کنم
برای شبها یت
3
از گوش و چشم
مرا قضاوت می کنی
کجاست آن خرد خودآگاه
4
آنقدر دوستت دارم
که پروازت را با اشک شوق
بدرقه می کنم
5
با ابر تو می رقصید
دامن گیجم
به خیال سفر بادبادکها
هر دو در آسمان
جا ماندیم
6
ماه به دست
ستاره به چشم
خنده ی پروانه ها دردل
آینه ام گفت : وای تو عاشقی
1
سر نوشت جاری
آغوشم باز
پاها یم می دوند
بر پیشانی ام بنویس: عریان
2
امروزم آفتابی ست پر نور
بگذار جمع شان کنم
برای شبها یت
3
از گوش و چشم
مرا قضاوت می کنی
کجاست آن خرد خودآگاه
4
آنقدر دوستت دارم
که پروازت را با اشک شوق
بدرقه می کنم
5
با ابر تو می رقصید
دامن گیجم
به خیال سفر بادبادکها
هر دو در آسمان
جا ماندیم
6
ماه به دست
ستاره به چشم
خنده ی پروانه ها دردل
آینه ام گفت : وای تو عاشقی
No comments:
Post a Comment