در آن سوی شب
چهارشنبه ١٥ تير ١٣٨٤
زهرآگين بر آنسوی ِ
چهرهی خاک
باردوشان از راهی
به راهِ ديگر
ترا
اينگونه آزردند
او مسخوار
توقف کرد
مردِ ديوانه در
تبلوُرِ بودن
رهايی را
با دو دست چسبيد
آواز ِ صادقی بود
امّا صداقت ِ تقلُبی
در بازار بفروش
میرسيد
آنها سنگها را
برای سنگساری
قسمت کردند
تاريخ را نسل به نسل
در تصُور آينه
واژگونه نقل کردند
همه چيز بيهوده بود
زهر آگين
بر آنسوی ِ
چهرهی خاک
مرد ِ ديوانه
هميشه
بدون ِ ديوار بود
آن کسی که
از آنسوی ِ شهر
بر میگشت
به شهرت و فرصت
بيمار بود.
شعر از کتاب ذرات گرم حس چاپ آلمان
نشر "آيدا"
چهارشنبه ١٥ تير ١٣٨٤
زهرآگين بر آنسوی ِ
چهرهی خاک
باردوشان از راهی
به راهِ ديگر
ترا
اينگونه آزردند
او مسخوار
توقف کرد
مردِ ديوانه در
تبلوُرِ بودن
رهايی را
با دو دست چسبيد
آواز ِ صادقی بود
امّا صداقت ِ تقلُبی
در بازار بفروش
میرسيد
آنها سنگها را
برای سنگساری
قسمت کردند
تاريخ را نسل به نسل
در تصُور آينه
واژگونه نقل کردند
همه چيز بيهوده بود
زهر آگين
بر آنسوی ِ
چهرهی خاک
مرد ِ ديوانه
هميشه
بدون ِ ديوار بود
آن کسی که
از آنسوی ِ شهر
بر میگشت
به شهرت و فرصت
بيمار بود.
شعر از کتاب ذرات گرم حس چاپ آلمان
نشر "آيدا"
No comments:
Post a Comment